حرف دل...
نگاهی به طبیعت می اندازم تا چیزی که لایق تو بهترین یارم است تقدیمت کنم...
اما چیزی لایق وجود نازنینت نیست... نمیدانم کدامین شاخه گل را به خاطر ما شدن تقدیمت کنم که وجودت عطر تمام گلهاست... پس خنجر عشق را برمیدارم و در قلبم فرو میکنم و واژه ای به نام سلام تقدیمت میکنم... تقدیم به تو همسر مهربانم...
نمیدانم از کجای دلتنگیهایم برایت بگویم... نمیدانم چطور ثابت کنم هر لحظه بدون تو سختترین لحظات عمر است... چگونه شعله ی عشقی که در دلم برپاست نمایان کنم...
چگونه عشقی که در وجودم نجوا می کند اثبات کنم... آری نمیدانم چطور بگویم دوستت دارم...
چگونه حرفهایی که در صندوقچه ی قلبم هفته است بگویم... ای زیباترین و خوشبو ترین گل در عالم هستی چگونه به تو ثابت کنم دیوانه وار عاشقت هستم... چگونه دوری را تحمل کنم...
چگونه میتوانم بر نبودنت صبر کنم در حالی که قلبم با هر تپش هزاران بار تو را میخواند...
خدایا وصال را فقط از تو میخواهم که تو خود ناظر بر آتش عشقم هستی...
آری وصال...