-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 21:03
عشق را نمی شناسم، لیک میدانم آنچه در صداقت موج می زند نسیمی است از کوی عشاق... تو را نمی شناسم، لیک میدانم، آنچه در وجود توست ستاره ای است از کهکشان محبت... امشب از درد سرشارم... قلبم شوقی برای تپیدن ندارد... نفسم توان دمیدن ندارد... اما شاید فردا زمانی باشد... برای تپیدن قلب ها... شاید امشب ستاره ها ما را دعا...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 20:26
نمی دانم اهل کدام دیاری... از کدام خاک وجود تو را سرشتند... تویی که نگاهت موجی از محبت است... و صدایت نوایی از صداقت... نام تو را با کدامین جوهر می توان نوشت... صدای تو را با کدام گوش می توان شنید... تو را در کدامین قلب می توان جا داد... تو بهترینی... از امروز قلبم یکی برای تو یکی برای خودم خواهد تپید... و با هر تپش...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 20:16
عشق ورزشکاری...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 20:04
می دانی...! دقایقم عطر تو را دارند... لحظاتم تو را جستجو می کنند... و من در گذر زمان می رقصم بر صفحه ی ساعت تا شاید روزی درست در نقطه ی عاشقی تو ررا بیابم... عشق تو به نوشته های من روح داده است و سرودهایم از روح تو عبور کرده اند... تو خالق واقعی تمام نوشته هایم هستی... تو خود عشقی......
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 19:57
وقتی نیستی یادت از پشت نقاب قلبم اشکهای بی پایانم را می نگردو شوق دیدار را در وجودم می جوید... وقتی نیستی از شاخه های غربت بالا می روم و تنهایی خویش را فریاد می کنم تا باد ناله ی غریبانه ام را در گوشت طنین اندازد... وقتی نیستی زلال عشقم را نثار آب می کنم تا وجودت را از نور سرشار کند... وقتی نیستی سرخی قلبم را فدای...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 19:46
زندگی وقت کمی بود نمی دانستم همه ی عمرم وحی بود نمی دانستم آب در یک قدمی بود نمی دانستم عشق من در دل تو و عشق تو در دل من بود نمی دانستم ((نمی دانستم)) عشق تو تنها بهانه ی زندگی ام... بدون آتش خواهم سوخت، آن روز که مرا از بهشت وجود برانی... با تو دنیا بهشت برین است و بی تو در آتش تنهایی ام خواهد ساخت...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 19:40
کاش می شد روی قلب سر نوشت لحظه های با تو بودن را نوشت کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر غصه ی فردا نبود کاش بودی تا فقط باور کنی بی تو هرگز زندگی زیبا نبود گل من خبر نداری دل گلدونت می گیره وقتی تو پژمرده میشی گلدونت برات میمیره...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 19:36
به نام خدای عشق عشق تو برایم زیباتر از هر چه زیبایی و با شکوه تر از هر منظره می باشد... تو دنیای ناشناخته ی هستی که فقط من آن را کشف کرده ام... به اندازه ی همه ی دنیا دوستت دارم... به اندازه ی همه ی پرستش کنندگان می پرستمت... به حد تمام ستایشگران ستایشت می کنم... اگر در راه عشق تو وجودم را به هزاران تکه تقسیم کنند......
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 19:30
ستاره امیدم، از تو به خود رسیدم تمام زندگی رو چشمای تو دیدم یادم نمیره هرگز، لحظه ی خوب دیدار وقتی که عاشقونه به تو شدم گرفتار من از طرز نگاه تو سراغه بوسه میگیرم نخورده مست یک بوسه جلو چشم تو میمیرم بذار رنگ لبای تو بشه آغاز خوشرنگی به هر ساز تو می رقصم برای من خوش آهنگی در انتظار تو چشم همیشه بارانی است دلم تلاطم...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 19:19
.*. من اگر جوی حقیرم .*. .*. تو مثل دریا بزرگی .*. .*. بی کران و سبزو آبی .*. .*. قد یه دنیا بزرگی .*. .*. تو هنوز یه اتفاقی .*. .*. که برام تازگی داره .*. .*. واسه ی دلواپسی هام .*. .*. خبرای خوش میاری .*.
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 18:52
بیا بیا که به دیدارت آرزو دارم هزار خاطره از شب به گفتگو دارم بیا بیا و برایم ز دفتر شعرت بخوان صقیده ای که بغض در گلو دارم ************ من مال توام تو جان منی من دیوانه ام دیوانه ای برای تو و روزی که تو در را خواهی گشود آن روز ستارگان در آسمان من چشمک خواهند زد... ************ دوست دارم بر بلندترین بام ذنیا بایستم و...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 16:50
من باز هم می نوازم برای تسلای دردهای بی پایان دلم... به امید صبحی که تو آغازگر آن باشی روزی که بوی امید را از آن استشمام کنم... ************************** همیشه دوستت خواهم داشت... حتی اگر دریاها و کوهها در میان ما قرار بگیرند... و تمام دنیا دست در دست هم دهند تا ما را اسیر هجران کنند... باز هم دوستت خواهم داشت......
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 16:45
تو مثل شبنم روی برگها من مثل برگ زردی که می افتد از درختها تو مثل طراوت گل من نوشتم روی قلبم بی تو هرگز بهای عشق چیست جز عشق به هم رسیدن یعنی آغاز با هم ماندن یعنی زندگی زندگی با عشق یعنی کامیابی
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 16:37
ای همیشه مهربون... در امتداد لحظه ها تنها تو هستی مهربون آرامش قلب منی ای منتهای آرزو ای همیشه مهربون توی زندگیم بمون... عشق آمد و خیمه به صحرای دلم زنجیر وفا فکنده بر پای دلم عشق اگر به فریاد دل نرسد ای وای دلم، وای دلم، وای دلم
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 16:32
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 16:16
دوست ندارم که بگویم دوستت دارم دوست دارم که خود بدانی دوستت دارم جایی برو که قلبت تو را می برد (پیش من ) ... LOVE YOU هر بار که تو را می دیدم با وجودت نگاهت را ستودم و با نگاهم وجودت را بوسیدم بوسه ای از عشق در خفایی غمگین... در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 16:03
می خوابم که تو را در خواب بینم... بیشتر می خوابم که بیشتر ببینمت... اگر بدانم که مردگان هم خواب میبینند... می میرم تا تو را همیشه در خواب ببینم... قلب ها دریچه ی نفوذند و صادقانه نفوذ کردن پایدارترین مهمانی در قلب هاست...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 15:54
در دل چگونه یاد تو میمیرد...؟ یاد تو یاد عشق نخستین است... ***************** وای باران باران از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست آسمان سر بی رنگ من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ می پرد مرغ نگاهم تا دور وای باران پر مرغان نگاهم را شست خواب رویای فراموشی هاست خواب را در یابم که در آن دولت خاموشی هاست من شکوفایی گلهای...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 15:26
به نام نامی عشق... تو را با نم نم باران تو را با قطره های پاک اندیشه تو را با جان شیرینم به روی دشت احساسم درون معبد قلبم تراشیدم تو را که عشق من هستی و من تو را در اولین دیدار تو را دیدم نگاهت را نمی خواندم تو را دیدم ولی مفهوم دست پر مهر تو را هرگز نفهمیدم... اما امروز شعرم را به یاد اولین روز دیدار برای تو به...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 15:15
عشق... درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر حجری چشیده ام که مپرس... گشته ام در جهان در آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس... سوی من لب چه می گزی که گلوی لب لعلی گزیده ام که مپرس... بی تو در کلبه ی گدایی خویش رنجهایی کشیده ام که مپرس... همچو حافظ غریب در ره عشق به مقامی رسیده ام که مپرس... گل و گلزار خوشاید کسی را... که گلزار...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 15:08
در فراسوی تپش قلبم تو را می جویم... و در اقیانوس مواج زندگی تا افق نگاهت خواهم کرد... چشم هایم را به هم خواهم فشرد تا از رویای عشقت بیدار نشوم... صاعقه ی زندگی را در با تو بودن فراموش خواهم کرد... و گرمی دستهایت را در قلبم به یادگار نگاه خواهم داشت... دوری عشق های کوچیک رو از بین می بره... اما به عشقهای بزرگ عظمت...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 14:58
خانه ای خواهم ساخت سایبانش همه عشق زیر پا فرش غرور و حصارش همه تکرار صفا... من در این تنهایی لطف دیدار تو را می طلبم... در سکوت می توان نگاه را معنا کرد... و آن را با عشق به دل پیوند زد... می توان بهار را به دیدار برگهای خزان زده برد... و برای رازقی های امید از عطر دوست داشتن گفت... می خواهم سکوت کنم و تنها به حرف...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 14:51
عشق... سر دفتر عالم معانی عشق است... سر بیت قصیده جوانی عشق است... ای آنکه خبر نداری از عالم عشق... این نکته بدان که زندگانی عشق است... عشق را نمی شود با یک شاخه ی گل مقایسه کرد... اما می شود عشق را با یک شاخه ی گل اثبات کرد...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 14:39
هر که عاشق شد جفا بسیار می باید کشید... بهر یک گل منت صد خار می باید کشید... من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل... بخت بدبین کز اجل هم ناز می باید کشید... این همه رنجی که دنیا بر سر ما می کند... غیر ما هر کس که باشد ترک دنیا می کند... بارها گفتم که فردا ترک دنیا می کنم... چون به یاد تو می افتم، امروز و فردا می کنم...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 14:33
پاییز را دوست دارم چون فصل غم است... غم را دوست دارم چون حرف دل است... دل را دوست دارم چون عشق را به من آموخت... عشق را دوست دارم چون تو را با من آشنا کرد... بی تو هر لحظه کلامیست مرا... هر نفس زحمت سالی ست مرا... با همه رنج توان سوز فراق... باز با عکس تو حالیست مرا...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 14:16
دلم عجیب گرفته... پاهایم را محکم بغل میکنم... تا در پیله ی تنهایی ام جایی برای اشک باز شود... کجاست جاده ای که مرا به تو برساند... کجاست که آسمان را به من نشان دهد... دلم از این ابرها گرفته... آنچه سکوت شب را می شکند... گریه ی من است... و آنچه غرور مرا می شکند... محبت توست...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 14:06
ترسیدم وقتی خواستم بگویم دوستت دارم... اشک لبریز شد... بغض گرفت... و شمع عشق خاموش شد... سکوت پا برجا... کنون آرمیده در مرگ اشک میریزم... و سکوت... هنوز قلب عشق می تپد... و بر سنگ می نگارد... دوستت دارم... ای مهربان یارم...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 14:00
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 13:33
امشب به یاد عاشقی یادی ز یاران می کنم... در غربتی تاریک و سرد، از غم حکایت می کنم... امشب وجودم خسته است از سردی دل های سرد... آیا تو هم در یاد من هستی در این شب های سرد... عمر من در عشق خوبان سر رسید... موی من از ناز خوبان شد سفید... ناز کردن بر من از دیوانگی ست... صید من چون صید مرغ خانگی است... من چه دارم کز تو...
-
...***...***...
شنبه 18 دیماه سال 1389 13:00
عشق یعنی انتظار و انتظار... عشق یعنی هرچه بینی عکس یار.. عشق یعنی دیده بر در دوختن... عشق یعنی در فراقش سوختن... عشق یعنی شعله بر خرمن زدن... عشق یعنی رسم دل بر هم زدن... عشق یعنی لحظه های التهاب... عشق یعنی لحظه های ناب ناب... عشق یعنی با پرستو پر زدن... عشق یعنی آب بر آذر زدن... دوستت دارم...