نمی دانم...
نمی دانم تو می خوانی ز چشم هایم حرفهایم را...
نمی دانم تو میبینی نگاه بی صدایم را... که می گوید...
بدون مهربانی های بی حد تو...
بدون عشق...
بدون تو...
هیچم...
میل دریا گر کنی
دیده را دریا کنم...
میل صحرا گر کنی
من سینه را صحرا کنم...
نا امیدم گر کنی
میمیرم اما باز هم...
در همان حالت که میمیرم
دعایت می کنم...