دلم عجیب گرفته...
پاهایم را محکم بغل میکنم...
تا در پیله ی تنهایی ام جایی برای اشک باز شود...
کجاست جاده ای که مرا به تو برساند...
کجاست که آسمان را به من نشان دهد...
دلم از این ابرها گرفته...
آنچه سکوت شب را می شکند...
گریه ی من است...
و آنچه غرور مرا می شکند...
محبت توست...